عکاس شاهد است و شاهد جنگ بودن از اسفبارترین تراژدیهاست.
اما وقتی به جای تفنگ دوربین به دست داشته باشید چطور؟ فاجعه را چگونه میبینید و از چه چیزی عکس میگیرید؟ و از آن مهمتر، بعد از گرفتن هر عکس، چه اتفاقی خواهد افتاد؟ آیا، در مقام یک انسان، این تجربه نگاهتان را به خود و نسل بشر تغییر خواهد داد؟
▪️ صحنه هایی که فراموش نمیشوند
براساس تحقیقات مؤسسة Columbia Journalism Review، عکاسان جنگ، در مقایسه با همقطاران خود، در حدّ مشخص و معناداری از پی.تی.اس.دی و افسردگی و اندوه روانی رنج میبرند. همچنین، در مقایسه با افسران پلیس و آتشنشانها، میزان بالاتری از این ضایعه را تجربه کرده اند و درحقیقت،
میتوان گفت رکورددار میزان این اختلال روانی در میان تمام ازجنگ برگشتگان هستند.
این عکاسان صحنه های دهشتباری را به یاد میآورند که میگویند هرگز نمیتوان در قاب یک عکس به تصویرشان کشید. اما، با این حال و با وجودِ تمام فشارهای اجتماعی و حساسیتهای رسانه ای، ثبت این تصاویر را تعهد خود میدانند.
و گرچه این تصاویر در تاریکخانة ذهن ایشان مخفی است، اما، هرچندگاه، فشار حاصل از انباشت، چنان در خودآگاهشان سرریز میکند که خواب و بیداری را از آنان میگیرد.
▪️ به دوش کشیدن بار امانت
«جیمز ناكتوی» عکاس مشهور جنگ، در بیشتر جنگها و خشونتهای منطقه ای حضور داشته: عراق، اسرائیل، لبنان، افغانستان، اندونزی، کوزوو، چچن، رواندا، بوسنی، سودان، سومالی و بسیاری کشورهای دیگر.
ناكتوی معتقد است در عکسهایش هدفی والاتر از ثبت یک خاطرة بصری را دنبال کرده است و بر این باور است که عکسهایش بر ذهن مردم جهان تأثیر خواهد گذاشت. او امیدوار است که این تأثیر باعث توقف جنگ، گرسنگی و فقر در جهان شود. ناكتوی میگوید:
بسیار دشوار است رسانه ها و نشریات را متقاعد کنیم به موضوعات بحرانی تر و حساستر توجه کنند و راه فرار از واقعیت را پیش پای مردم نگذارند، یا دستکم مردم را به نگاه عمیقتر ترغیب کنند.
نگرانی دربارة یک موضوع مهمتر است و من فکر میکنم «مردم نگرانند» و رسانه ها در اکثر اوقات برای نگرانی مخاطبان خود ارزش کافی قائل نیستند.
درحقیقت، آنچه از هر چیز مهمتر است، این است که مردم میخواهند بدانند تراژدیهای بزرگ در کجای جهان در حال وقوع است و در کجای جهانی که در آن زندگی میکنند، اوضاع قابل قبول نیست، و خواستار چاره ای برای آناند.
این باور من است: ما باید به این بحران توجه کنیم. همة ما وظیفه داریم توجه کنیم. همة ما وظیفه داریم هر کاری که میتوانیم، انجام دهیم و اگر ما کاری نکنیم، چه کسی خواهد کرد؟
باید راه حلی برای تغییر شیوة بشر وجود داشته باشد، شیوهاش در ایجاد زشتیها، علیرغم زیباییهایی که میتواند بیافریند.
▪️ ارزشهای اخلاقی
«دان مککالین» بعد از بیست سال عکاسیِ جنگ، میگوید: «دوباره، پس از سالها، آن پرسشهای اخلاقی به سراغم آمده اند».
او از روزهایی میگوید که در کنگو عکاسی میکرد. جایی که نظامیان شورشیانِ جوانِ حامیِ «پاتریس لومومبا» را برهنه کرده بودند و با اسلحه شکنجةشان میکردند. شورشیان جوان عاجزانه به «مککالین» نگاه میکنند: میتواند کاری برای آنها بکند؟ اما کاری از دست «مککالین» برنمی آید؛ نظامیان او را نیز میکشتند.(دو عكس زير)
مککالین، فقط به عنوان شاهد، تصاویر آن فاجعه را ثبت کرد و فراموش نکنیم که به جرم همین عمل ممکن بود مجازات شود. جهان آن لحظه و آن عکس را هرگز فراموش نخواهد کرد.
«مارک برک» تنها سفر میکند. او از قربانیان بعد از جنگ در کنگو عکاسی کرده است. دربارة این عکس میگوید: «من هرگز به قربانیان و زمان و مکان فاجعه نزدیک نمیشوم. این کار من نیست».
▪️ در جستجوی روح انسانی
«برک» برای نشاندادن حقیقت برهنة این عکس به شورشیان جوان اشاره میکند: «آنان تصویرگر چیزی شبیه نوعی معنویت محض هستند. چیزی که به شدت انسانی است».
با این حال، مهمترین اصل برای انسان، تنها «انسانیت» است. «برک» ادامه میدهد: «یک روز بعد از یکی از بمبارانها، از راهنمایی خواستم مرا به کوهستانهای کنگو ببرد تا از گوریلهای پشتنقره ای عکس بگیرم. احساس میکردم به اندازة کافی سوژة انسانی داشته ام».
به نظر میرسد به همین دلیل «دان مککالین» در دوران بازنشستگی به «سامرست» رفت، سرزمین افسانة آرتور، و به باغبانی و فعالیتهای زیستمحیطی روی آورد. «کالین» میگوید: «فکر میکنم اجازه دارم با «عشق ورزیدن» به محیطی که در آن زندگی میکنم، روح و روانم را آرام کنم».
بهترین مطلبی که میتونستم پیدا کنم