شيد و ناخُرسنديهايش!

منبع: کانال سوشال لنز

عكاسى ما در گرو و گروگان خرده مافياهاست، نامهايى بس تكرارى كه رفتن زير سايه آنها به همان ميزان بلاهت بار است كه تحليل و از دور نگريستن شان. هر چند گاه با روشنگرى ميتوان خود از دام اين ابژه سازى بى شرمانه رهانيد و دگران را ندا داد از آن بگريزند اما هيچ راهكارى نميتواند بلاهت آن نامهاى تكرارى كه هر روز صفحات تلگرام و اينستاگرامت را مالامال از آلودگى بصرى ميكنند را بزدايد و بناچار بايد دست اندركار انتقاد ريشه اي ترى شد. خُرده مافيا با نخوتى حقيرانه خود را مستقل ميداند، خُرده مافيا خود را هنرى مى نامد و در پشت نقاب صنعت فرهنگى مزورانه بخود مى بالد اما همان است كه هست يك دارودسته سودجو كه دغدغه همه چيز دارد الا هنر عكاسى!
صنعت فرهنگ و هنر چيز جديدى نيست، والتر بنيامين آن فيلسوف دوستدار عكاسى راجع به آن هشدار داده و كليات آن را خاطرنشان ساخته بود، آدورنو، هوركهايمر و اصحاب مكتب فرانكفورت اين هشدار او را بسط مفهومى دادند. آنان سمپتوم هايى را در فرهنگ سرمايه دارى تشريح كردند كه بوضوح مشخص مى ساخت فرهنگ كالايى شده و به سمت صنعتى براى توليد محض و مصرف آن پيش مى رود، هنرمندان به جاى موجوداتى خلاق كه مى آفرينند به كارگرانى اند تبديل مى شوند كه در سازوكارهاى از پيش طراحى شده كار ميكنند و محصولات از قبل پيش بينى شده اى را در فرآيندى مبتذل توليد مى نمايند تا مبتذل تر از آن مصرف شود. صنعت فرهنگ ادعايى پدیده ای عینی و واقعی نیست، بلکه فرهنگی است کاذب، نادرست، مادی شده و غیر طبیعی. اول اینکه “صنعت فرهنگ” پدیده‌ای است نادرست و ویرانگر که به صورت مجموعه‌ای از عقاید از پیش بسته‌بندی شده تولید انبوه گشته و به خورد “عكاس” داده می‌شود. دوم اینکه تاثیرات مخرب، سرکوبگر، تحمیق کننده و منفعل‌ساز این صنعت براى “مخاطب” هر دوى اينها مورد توجه هستند.
تا اينجا را داشته باشيد و ساز و كار بازار را و دلالان اين صنعت را كه ضمن تزريق سليقه به افراد از آنها “مخاطب” يا همان مصرف كننده هنر مى سازند. از همين نهاد-ماشين هاى دلالىِ هنر كه با مستمسك قرار دادن ضعف تئوريك عكاسى در كشور ما و مستعد بودن برخى عكاسان به اعتياد “نام” چند ساليست “كار مى كند” شيد است و در قامت يك “جايزه” برآنست با انتخابها و گرنتهاى اعطايى اش تعيين بنمايد عكاس چه بگيرد و مخاطب چه ببيند. شيد هر چقدر هم با معيارهاى هنرى اى كه ما مى شناسيم بسان جايزه اش كوتوله باشد بازهم دارد اندك بضاعت عكاسى ما را سطحى تر، غيرانتقادى تر و بى محتواتر از قبل ميكند.
انتقاد روح عكاسى مستند است و بدون انتقاد، عكاسى مستند فقط تصويرگرفتن و آراستن وضعيت موجود است. عكاسى مستند ‌انتقادی می تواند نشان دهد که چگونه جامعه ی موجود غیرعقلانی است؛ چگونه خصوصیات اساسی زندگی بشر از او گرفته شده یا نابود گرديده است؛ خصوصیاتی از قبیل توانایی تغییر دادن محیط و دست زدن به انتخاب های عقلانی درباره زندگی
مهم ترین آثار و پیامد اين نوع رويكرد اند. نابود ساختنِ تصور و تخیل جهان دیگر در وراى عكس از طریق شکل دادن به ذوق تصويرى و تصورات بصرى و ترجیحات عكاس و بيننده عكس تا یکسان سازی افکار و اندیشه های آنان و در نهايت تولید انبوه تصاوير و ترويج تقليد؛ اينها محصولات و خروجى خرده مافياهايى همچون شيد است.
همچنین اين صنعت، صنعت کسب و کار و تجارتِ سرگرمی ست که نفوذِ آن بر مصرف کنندگان به واسطه ی سرگرمی ایجاد می شود. سرگرمی در اساس همان عجز و درماندگی است، نوعی گریختن، اما نه آن طور که می گویند، گریز از واقعیتی بد، بلکه گریز از آخرین اندیشه ی مقاومت در برابر سخت و سفت بودنِ واقعیت. آن رهایی ای که سرگرمی وعده ی حصول اش را می دهد رهایی از انديشيدن از راه عكس است.
اينجا فرديت عكاس نوعی توهم است، آن هم نه صرفاً به سبب یکدست و استاندارد شدنِ شیوه ی تولید عكس. وجود عكاس و عكسش تا وقتی تحمل می شود که شکی در مورد همسانی کاملش با كليشه هاى عام موجود وجود نداشته باشد… خرده مافياهاى اين صنعت می توانند با تبحرى خاص فردیت عكاس را دستکاری کنند. اينان در كار ظاهرسازی و جعلِ فردیت بر چهره عكاس اند و هدف چيزى نيست جز عقيم ساختن عكس و محصور ساختن انديشه در همين پروژه عقيم سازى.
رواج تقليد كار آسانى است اما خود تقليد بهيچ وجه آسان نيست و اينان كار سخت تقليد را به عكاس مى سپارند چرا كه اگر خلاقيت تكين است و مسابقه اى با يك فرد ديگر در ميان نيست بدون شك تقليد به دليل آنكه اصطلاحا “دست روى دست زياد است” بمراتب نفس گيرتر است…

از طرف ديگر خروجى كار اين خرده مافياها مصرف کنندگان بی خاصیت و راضی به وجود می آورد که از هرگونه استعداد انتقادی بی بهره اند. به قول آدورنو و هورکهایمر، هیچ تفکر مستقلی را نباید از مخاطبان صنعت فرهنگ انتظار داشت. بازیگر نقش مرکزی در این فرایند، تولید صنعتیِ سرگرمی و تفریح سطحی است، آن چیزی که به مخاطب اجازه می دهد تا در برابر واقعیتِ پست و مفلوک تسلیم شود، پیشاپیش راه را بر مقاومت ببندد و میل به تکرار مکرر همان چیز را ایجاد کند.
عكاسى مستند انتقادى با کمک شیوه ی بیان خاص خود، انگاره هاى موجود درباره واقعيت را از هم می گسلد و به نفی آگاهیِ شیء شده و کاذب می پردازد. عكس مستند نگرشى انتقادى به واقعيت مى دهد و از آنجا كه راديكال به معناى ريشه است و ريشه هر چيزى انسان است با بازگشت به انسان، قبل از هر چيز ريشه ى رنج هاى بشرى را مى كاود. خرده مافياهايى از اين دست كه در كار تقليل عكس به يك تصويرند به مثابه ماشينهايى عمل مى كنند كه بجاى آلودگى هوا، آلودگى بصرى ايجاد ميكنند و از ماشين هايشان به جاى دود، پيكسلهايى مخرب بيرون مى آيد. در جريان توليد انبوه تصاوير، اينان با برجسته كردن بى مايه ترين عكس ها، انديشيدن به واقعيت از راه عكس را دچار زوال كرده و مسخ ساخته اند و دقيقا از همين روست كه تنها راه عبور از ناخُرسندي ها، نقد و مجاب ساختن عكاسى مستند به ديدن دوباره انسان است.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *